گفتم که میترسم من از روز مکافات
گفتی نترس ای دربهدر امّا نمیشد
گفتی بزن دستی به بیتالمال مردم
میخواستم امّا بابا تنها نمیشد
گفتی سوار دوش یاران شو به دزدی
امّا زبخت من کسی دولا نمیشد
گفتم پساندازی کنم امّا به هر حال
یا دزد میآمد سراغم یا نمیشد
آه ای فلک آخر چه میشد گر که میشد؟
تا لحظهای اموال ما یغما نمیشد
گفتم نرو با کفش روی دوش مردم
گفتی نمیشد بند کفشم وا نمیشد
با ناکسان همدم شدی خوردی نه با ما
با هر کسی میشد ولی با ما نمیشد
میشد که مدح ظا لمان را، هی بگویی
یک بار مدح دوستان آیا نمیشد؟
گفتی که نامردان به زندانند فردا
امّا نمیدانم چرا فردا نمیشد!!
این روزها بازار وعده بس شلوغ است
ای کاش بعد مدتی حاشا نمیشد
بیفعل شد پر حرف شد قاموس وعده
اما نشد عمراً با این حرفا نمیشد
هی آرد گندم هم زدم در تابه حرف
آقا چه سازم بیشکر حلوا نمیشد
چون قطره با هرزآب تا مرداب رفتی
آخر ندانستی سوی دریا نمیشد؟
دمب خروسی دیده بودم پشت سوگند
اما قدیما اون به این پهنا نمیشد
گر عدل بودی اندکی هر جای دنیا
جا جای این دنیا بسی بلوا نمیشد
گفتی که با شعرت کمی موشک درست کن
گفتم نمیشه چون مقوا تا نمیشد
گفتی که خرناسا سکوتت به زگفتار
ساکت شدم شبها ولی روزا نمیشد
گفتی که ماستت را بخور یا که لالا کن
ای کاش سهم من فقط لالا نمیشد